یک عاشق تنها


برای بهترین دوستم

هنوز صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم
که همچون غریبه ای مرا بی تفاوت دنبال می کنی
ومن این چنین پیش خود می پندارم که هنوز …
با گام هایت مسیرمرا دنبال می کنی ولی افسوس …
مرگ بر دوراهی ها ، لعنت بر هرچه بیراهه است
آری به اولین دوراهی که رسیدیم دیگر صدای قدم هایت نیامد
تو رفته بودی همه گفتند که تو عابری بیش نبودی …

 

ولی من میگویم دوراهی ها تورا ازمن ربودند
لعنت بر دوراهی ها …

 

|

 

به گوشم رسوندی

صدات خاطرم هست سکوتو شکستی

تویی که شبیه

نفس تو هوامی

نمی دیدم اما یه عمره که هستی

مثل یه ستاره

که دنباله داره

به تنهایی هر شبم دعوتی تو

یه جور عجیبی

به هم ربط داریم

که ناراحتم وقتی ناراحتی تو...»

 

 

|

 

تو مرا بردی به شهر یادها،
من ندیدم خوش‌تر از جادوی تو،

ای سکوت ای مادر فریادها

گم شدم در این هیاهو گم شدم،

تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم،

زندگی پر بود از فریاد من!

 

|

 

|

صبر کردن . . .

صبر کردن دردناک است

و فراموش کردن دردناک تر

ولی از این دو دردناک تر این است که ندانی باید صبر كنی یا فراموش


 

|

 

نمیدونم این روزهام چطور میگذره فقط میدونم که میگذره.با ابهام،با یک گیجی ممتد،با

خلسه ای بی پایان....شاید به آرامش قبل از طوفان بیشتر شبیه باشه.میدونم قراره

طوفانی در درونم اتفاق بیفته اما هیچ ذهنیتی در موردش ندارم...
 

|

 

|

 

|
|

 

|